شعری درباره اربعین با عنوان «ساربانا ز اشتران بگشای بار» از عباس کیمنش
شعر «ساربانا ز اشتران بگشای بار» شعری زیباست درباره اربعین که توسط شاعر گرانقدر عباس کی منش سروده شده است. شعر کامل در ادامه آمده است:
شاعر: عباس کی منش
ساربانا ز اشتران بگشای بار
لحظهای ما را به حال خود گذار
این که بینی سرزمین کربلاست
خاک او آغشته با خون خداست
در حریم قدسی صحرای دوست
بشنو این گلبانگ، این آوای اوست
نی نوا، در نینوای راستین
مویهها دارد، ز نای اربعین
ناله آتش بال در پرواز بین
هم طراز آه گردون تا زمین
درد، جان سوز و، فضای سینه تنگ
پای، ماند از شتاب و از درنگ
اشک میریزد، زچشم کائنات
در عزای تشنه کامان فرات
رود را شرمنده بینم سر به پیش
پای در زنجیر، در زندان خویش
ز آتش دل شرمگین در پیچ و تاب
شعله کی دیدی که برخیزد در آب؟
تن درید و جام در صحرا شکست
سینه و سربر سر خارا شکست
رشتههای جان خود را از هم گسیخت
در کویر تشنه هر سویی گریخت
باد را پیچید ه بینم در غبار
ابر را در چشم باران، اشکبار
میشناسم نغمه آوارهاش
کز چه میگرید دل صد پارهاش
مهر خون آلود در سوز و گداز
سر فرود آورده اینجا در نماز
بر شکسته آسمان طاق و رواق
شب فروزی نی درین نیلینه طاق
نخلها در نخلها بی برگ و بار
سر فرود آورده در دامان خار
خاک، گلگون بینم و آسیمه سر
ریختند اینجا مگر خون حسین؟
سرور آزادگان، نور دو عین!
آن که پیش دشمنان سر خم نکرد
چهره از زخم سنان در هم نکرد
باخت جان تا دفتر نیرنگ بست
لشکر بیداد را در هم شکست
کشته شد عباس و عون و جعفرش
اصغرش در خون تپید و اکبرش
از شرار شعله بیدادها
سروها افتاد با شمشادها
آن جوانمردان کوی سرمدی
باده پیمایان جام احمدی
آن سرافرازان که سر انداختند
تن رها کردند و جان را باختند
آن بلاجویان که تا بزم حضور
راه پیمودند با سامان نور
از شراب بیخودی ساغر زدند
باده از خمخانه کوثر زدند
سرخوشان وادی دشت بلا
دامن افشان لالههای کربلا
رایت توحید از اینان پایدار
ماند و میماند به دور روزگار
گر فرات اینجا چو دریا خون گریست
نی عجب، خورشید بر هامون گریست!
*این مقاله در تاریخ 06/3/ 1401 بروزرسانی شده است
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}